در گرداب ثانیه ها
که دلتنگ بانو نشسته بودم
چشمها را از باران اشک پر می کردم
اما باران نیامده تمام می شد
در چمپاته پا ها در گیر بودم
تا دلتنگی بانو را
بر سنگ احساس بکوبم
کلامی بر دل جاری کردم
تا چشمان خیس خود را
با رمز عشق بشویم
تک واوه ی عشق که بر زبانم جاری شد
آرزو کردم تا بانو آن را
عاشقانه بنامد
منبع:ایران گیرین